کیو کیو بنگ بنگ
امروز پنجشنبه ست. نمیدونم چرا امروز اینقدر خسته بود. معمولا صبحها قبل از اینکه برم سراغش برای بیدار کردن خودش بیدار میشه ولی امروز خسته تر از اونی بود که فکرش رو میکردم، حتی وقتی که شیشه چایی رو بهش دادم بدون اینکه چشماش رو باز کنه اونو خورد. ولی وقتی بهش گفتم امروز پنجشنبه ست و ایلیا میتونه یکی از اسباب بازیهاش رو با خودش به مهد ببره برق خوشحالی خواب رو از چشماش پروند و هوشیار و سر حال شد. اولین انتخابش عروسک آقای هالک بود، حتی اونو توی کوله مهدش هم گذاشت، ولی بعد پشیمون شد و بجای آقای هالک، هفت تیرش رو برد. میخواست اعظم جون رو امروز کیو کیو کنه . ضمنا امروز با ساحل و مامانش با هم توی آسانسور بودیم و وقتی که رسیدیم مهد ایلیا و ساحل دست هم رو گرفتن و با هم رفتن تو.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی