آغاز تنبلی
یواش یواش دارم از تب و تاب نوشتن میافتم، این یعنی آغاز تنبلی. یکشنبه که کمر درد داشتم، دوشنبه و سه شنبه هم به بیماری مهلک و علاج ناپذیر تنبلی دچار بودم . دوشنبه با ایلیا رفتیم خونه عمه عاطفه، عمو عماد و خاله مریم هم از تهران اومده بودن، یه جورایی تولد پگاه هم بود. عالم و آدم رو به هم ریخت این نیم وجبی، یک کادو هم برای تولد پگاه آورده بود. کادو رو برد دادا به پگاه و گفت : تولدت مبارک پگاه بعدش هم یه بوس تپلی از پگاه کرد. شب هم با عمو عماد و خاله مریم رفتیم خونه بابا داریوش، اینقدر با عموش بازی کرد که یهو باطریش تموم شد و Turn Off شد. باز هم فکر کنم یواشکی یه کنسرو اورانیوم غنی شده زده بود. از ساعت 6 صبح که بیدار شده بود تا ساعت 1...
نویسنده :
بابای ایلیا
10:44